گرفته است سیاهی زمانه را در بر/ چنان شده است که شیطان نمی کند باور
دوباره قصه تاریخ می شود تکرار/ دوباره قصه احزاب ، باز هم خیبر
دوباره آمده اند آن قبیله وحشی/ که می درید جگر از عموی پیغمبر
عصای کینه در آورده باز ابوسفیان/ دوباره کوفته بر قبر حمزه و جعفر
سکوت بود که مرداب ساخت از تاریخ/ سکون بود که آنش کشید بر دفتر
سکوت کردی و بر دار شد تن عمار/ سکوت کردی و تبعید شد دل بوذر
کنون مباد که شمشیر را غلاف کند/ به حیله های معاویه مالک اشتر
سکوت برد به دارالاماره مسلم را/ سکوت داد به دستان کوفیان خنجر
سکوت کردی و قاضی شریح فرمان داد/ به قتل شاه شهیدان حسین از منبر
به هوش باش به قرآن اگر سکوت کنی/ نشان حرمله هاشان شود علی اصغر
به گوش باش که این دست دوستی مکر است/ به گوش باش که از پشت می زند خنجر
بدا به ما که بیاید از آن سر دنیا/ به قصد مصلحت دین مصطفی، کافر
به چاه می بردت این طناب پوسیده/ از این شکسته پل امتحان شده مگذر
به هوش باش مبادا که سحرمان بکنند/ عجوزه هاس هوس، مطربان خنیاگر
بدا به شیعه و حاشا به غیرت من و ما/ که باز هم شود این خانه بی در و پیکر
به این خیال که مرصاد تیر آخر بود/ مباد این که نشینی گوشه سنگر
که هشت سال به لطف امام هشتم ما/نرفت یک وجب از خاک کشورم به هدر
هزار دفعه جهان شاهراه ما را بست/ هزار مرتبه اما گشوده شد معبر
که هشت سال نرفتیم زیر بار ستم/ که هشت سال جوانها یکی یکی پرپر
چقدر دل که شکسته به خاطر فرزند/ چقدر سینه سپر شد به خاطر رهبر
زمان زمانه بی دردی است میبینی/ که چشمها همه کورند و گوشها همه کر
بدا به من که اگر ذوالفقار برگردد/ در آن رکاب نباشم سیاهی لشگر
بدا به حال من و خوش به حال آنکه شده است/ شهید امر به معروف و نهی از منکر
چنین شود که کسی را به آسمان ببرند/ چنین شود که بگوید به فاطمه مادر
قصیده نام تو را برد و اشک شوق آمد/ که بی وضو نتوان خواند سوره کوثر
....