پيام دوستان
+
.. تو ماه فلکي..
به شيرين سخني نرخ عسل داري ،
به تن سبزِ ات. حرير سبز داري!...
چهره برافروختي و دلم سوختي،
ديده به راهت انداختم و ناز داري ...
تو ماه فلکي؟. شمع انجمن من شو،
من عاشق و تو دعوي نازک بدني داري...
غ..ر..آ
||عليرضا خان||
ديروز 8:18 عصر
+
پلک جهان مي پريد
دلش گواهي ميداد
اتفاقي مي افتد
اتفاقي مي افتد
و
فرشته اي از آسمان فرود آمد
.
.
@};- @};- *تولدتون مبارک مادرهماي عزيز و مهربان *@};- @};-
.
.

انديشه نگار
04/4/4
واي مهسا جون .. شرمنده کردين بخدا... فدات بشم من ... نميدونم با چه زبوني از اينهمه لطف و محبت قدرداني کنم .. عکس کيک که منو ديوونه کرد .. اگه راستکي بود اصلا بهش دست نميزدم فقط ميزاشتمش تو يخچال و با عشق نيگاهش ميکردم .. ما شا الله به دستان هنرمندانه شخص کيک پز و شما عزيز دلم که مي دوني مادر هما عاشق گل و گلدون هست ..B-)
{a h=40kn}كيوان گيتي نژاد و{/a} سلام جناب گيتي نژاد.. متشکرم از پيام قشنگتون @};- ان شالله شما هم هميشه سلامت باشين
ده سال از ثبت اين فيد ميگذرد ده سال است که تو را ميشناسم دوست عزيز و نازنينم و ده سال است در ذهن و دلم خانه داري مهربانو جان ،امسال تولدت را گذاشتم تا جنگ را پيروز شويم و بعدش تبريک بگويم در روزهايي که تو در نابترين مکاني و به حج مشرف شده اي و من در ميان دود و باروت سلامتيت را آرزو کرده ام .خوشحالم که هستي ،عزيز دوست داشتني ،تولدت مبارک و وجود مهربانت مستدام.
.: ام فاطمه :.
04/4/2
انديشه نگار
04/4/1
دنياي بچگي چون دنياي بدون آلام و آلايش و تلاطم هست... دلگويه ات در حينِ دل انگيزي ، دردي ظريف داشت..
{a h=banoyedashteroya}هما بانو{/a} سلام بانو . ممنون از اظهار نظرتون. به قول دافنه دوموريه کاش ميشد خاطرات شيرين رو مثل عطر تو يه شيشه جا بديم و هر موقع دلمون خواست يه بار ديگه عطر اون لحظه ها رو بو کنيم ...
{a h=ghasedak2007}قاصدك{/a} نفرماييد ، از مطالبي که اينجا بارگزاري ميکنيد پيداست که گم شدن در کار شما نيست فقط شايد قدري خسته شديد که اونهم بزودي زود برطرف ميشه . اما عقيده خودم اينه که در هر حالي بايد روحيه خودمون رو حفط کنيم و با نرمش و ورزش تني سالم داشته باشيم ...
+
به بارانها
چه کسي ياد ميدهد
موسم پاييز طوري ببارد
که هيچ گلي
از خانه خود بيرون نيايد...

||عليرضا خان||
04/3/30
+
*عطري* مي شوي در کوهستاني ناپيدا…
کارم *مرمت* آثار باستاني است
کتيبه دلت را مرمت مي کنم
و الفباي ناخواناي روانت را
که به حروفي ناشناخته نوشته اند،
باز مي خوانم..

||عليرضا خان||
04/3/30
کارم کشيدن جاده است، ساختن راه. از روزمرّگي هايت به *ملکوت* راه مي کشم.
خياطم، برايت پيراهن مي دوزم، پيراهني که اگر آن را بپوشي، *عاشق *مي شوي، تنت در باد مي وزد و جانت در جنّت مي دود.
فوگرم تار و پود عشق را رفو مي کنم، پارگي هاي لباس بخت را کوک مي زنم. وصله مي کنم *دل* را به آسمان و پينه مي کنم سرِ زانوي خستگي ها را.
پرستارم روي جراحت جانت *مرهم* مي گذارم، مرهمي از کلمات درست مي کنم، ضمادي از *خرسندي و خوش وقتي*. و اگر بخواهي بريدگي هاي روحت را بخيه مي زنم، سوزني دارم بي درد و نخي نازک که جذب مي شود در سلول هاي ظريفِ تازه رُسته ات. زخمت جوش مي خورد.