یازده ماه بود دل نگران ماهش سالیانی است گرفتار حسینیم حسین
چشم اشک بار
به هر کجا نگرم جای پای یار من است
برو فراق کناری که او کنار من است
کنار یار اگر داده ام ز دست قرار
قسم به یار که با یار ، این قرار من است
گدایی من و مسکین نوازی از چو منی
اگر چه در خور او نیست ، افتخار من است
به هر که دامن یاری گرفته می گویم
رها کنید ، اگر یار هست یار من است
که پیش یارم و کوه فراق بار من است
تمام ثروت من چشم اشک بار من است
حاج غلامرضا سازگار، کتاب نخل میثم، جلد4
عقربه ساعت دیگر حرکت نمی کرد
صدای تیک تیکش قطع شده بود
جلو رفتم !! خروسک من !! دیگر نمی خوانی ؟ خسته شده ای؟
فریاد زد : آری !!!
خسته شده ام
خسته شده ام از بس داد زدم زمان را دریابید!!!