آرامش در پرتو ولایت
جبهه که میرفت ، لباس نظامی میپوشید. ته دلش هنوز مردد بود که کنار گذاشتن لباس روحانیت کار درستی است یا نه؟
جمعه باید خودش را به تهران میرساند تا گزارشی از جنگ به محضر امام ارائه بدهد و برای خواندن خطبه ها به مصلی برود.
به اتاق امام که رسید شروع کرد به باز کردن بند پوتینهایش. امام پشت پنجره ایستاده بود و با لبخند نگاهش میکرد .
وارد اتاق که شد دست امام را بوسید . امام آرام به پشتش زد و فرمود : زمانی پوشیدن لباس سربازی در عرف ما خلاف مروت بود، ولی ال?ن میبینم چه قدر برازنده شماست!
گل از گلش شکفت . خیالش راحت شده بود. از آن پس لباس نظامی را که میپوشید لذت میبرد و افتخار میکرد.
براساس خاطره ای از زبان مقام عظمای ولایت
دیدار با طلاب و روحانیون عازم جبهه 26/8/66