عرفه آمد و من باز مصفـــــا نشدم
حاجی معتکف یوسف زهــــــرا نشدم
همه گشتند سفید و دل من هست سیاه
باز هم شکر که پیش همه رسوا نشدم
هر طبیب درد مرا دید، بکرد زود ردم
کار از کار گذشت،لیک مـــداوا نشدم
من به دنبال توأم ، یا که به دنبال خودم
هر کجا درپی خود گشتم و پـیدا نشدم
هر چه نالیدم اثر بر دل دلدار نکرد
باب میل دل پر غص? مــــولا نشدم
عرفــات دل من بوی محرم دارد
چه کنم زائر آن تربت سقــــا نشدم
من چه دانم چه به روزدل ارباب گذشت
من که بی لشکرو بی یاور و تنها نشدم
من شنیدم که روی سین? او بنشستند
من لگد کوب سم مرکب اعـــدا نشدم
من شنیدم غم او،وای به آنکه دیده
لحظه ای مثل دل زینب کبری نشدم
من کجا مثل حسین داغ برادر دیدم
مثل او بر سر نعش قمــــرم تا نشدم
من از آن روز که از چشم شما افتادم
دست و پاها زدم ، افسوس دگر پانشدم
التماس دعا